ای خالق هر قصه ی من این من و این تو

ای خالق هر قصه ی من این من و این تو


شاید باید هر گاه که خندیدی پناه بری بر گریه پس از آن

شاید بها ی هر چیز هر چند کم بها به تندی باید پرداخت شود نکند زندگی خوشی بدهکارمان گردد.

اه اه از تمام ثانیه ها که روحت را به فنا می دهند

اه اه اه ازروزگار قحطی، قحطی همه چیز انسان کامل که هیچ انسان نصفه !

آنچه که باورت میشود تنها تلاش برای فنا است خود کشی اما متفاوت کشتن روح کشتن آرزو کشتن ثانیه ها حیف باورم نمیشود توی این دنیا که این طور روحم را به مسلخ میبرد باید دلبسته شد تازه این اول ماجراست تلاش برای هیچ اه اه اه می ترسم از اخر زمان که همه چیز طعم تلخ میدهد نمیدونم یعنی دنیا ما را رو به کجا میبرد وقتی بلد نیستیم شاد باشیم وقتی کسی نیست که یادمون بده چه طور باید زیست چه طور باید از دنیا برای رشد و تعالی استفاده کرد حالم به هم میخوره از این همه سیاهی هنوز نمیدونم چه طناب پوسیده ای مرا به این دنیا وصل میکند اما خوب میدونم چیزی به سرازیری نمونده ای کاش این طور نبود کاش صبح سفید رخ نشون میداد قبل از در آغوش کشیدن مرگ  چه فرقی میکنه حد اقل اون جا حسابت با خداست و تکلیفت روشن که اون حق میگه حتی اگه تلخ بگه

فانوس راه مسیر رفتن اما به کدوم نشونی وقتی همه چیز بو میده بوی دروغ بوی ریا بوی شک بوی فریب بوی کثافت میاد از این زندگی اجباری   

چه زود گذشت سالهای بی تو بودن سخت و ساده

میدونی چی ازارم میده ؟ این که نمی خوام توی این دنیا ی رها، رها باشم دوست دارم در بند بودن رو برای اینه که دست و پا میزنم واسه احیای دلم برای عشقی بی فرجام اما یه امید یه تفکر مهمتر از همه چیز یه نیاز چه طور بگم انگار هیچ چیز نیاز رو توی دلم زنده نمیکنه غیر از عشق شاید به رسم زندگی این هم عادت شده عادت به عشق ترس و تردید برای ادامه مسیر زندگی این که کجا بری تو کدوم خیابون بپیچی ادامه راه کجاست مسیر درست رو چه طور باید انتخاب کرد

تو بودی من نموندم به پای عهد و پیمان

کی به جز من ؟ باز تو باز من باز همون نگاه

هنوز برام همونی همونی نفس تو سینه ام

بگو تو بهترینی یا من عاشق ترینم؟

روز های در زندگی هست که آرزو داری بتونی فکر نکنی فراموش کنی آرزو داری بشه هر خیالی رو محو کنی نمیدونم چه طور اون چه رو که دلم رو به شور میندازه رو برات توصیف کنم تنها میتونم به گذر زمان تکیه کنم دل خوش کنم که زمان در گذره!

بی تو با تو بودن خیلی سخته و میترسم کم بیارم

دیریست قلب من از عاشقی سیر است

خسته از صدای زنجیر است

دریا اولین عشق مرا بردی دنیا دم به دم مرا تو آزردی

دریا سرنوشتم را مکن باور

ساعت گنگ زمان میزند دنگ به دنگ وقت سفر نزدیک است با دنیا نجنگ !

 

 

  

 

مطالب پیشنهادی

خدای-که-در-همین-نزدیکی-هاست

خدای که در همین نزدیکی هاست

هر چی هست فراتر از یک حس . فراتر از روز مرگی ، روز مردگی. حداقل یه تغییر جالبه. نیمه شب جمعه تویی و خواب و مهتاب! و باز حکایت چشم های خیره شده به یه گنبد فیروزه ای . یه حس خاص که نمیدونی گرمته یا سردته. توی دلت سکوت و توی وجودت آتش و هوا هم سرد سرد. ...

نفس-در-گلو-مانده

نفس در گلو مانده

ثانیه ها هزار بار کش می آمد...به طرز دیوانه کننده ای زمان نمی گذشت... توی ماشین با هم نشسته بودیم و به سمت مطب دکتر من می رفتیم و تو هر چه تلاش میکردی من توانایی آروم شدن نداشتم. خاطرات از جلو چشمانم کنار نمیرفت. وقتی سال گذشته دوتایی برای دادن همین غربا ...

گل-نرگس

گل نرگس

بازم یک روز سرد زمستونی بود! مثل تمام سالهای زندگیم... روز تولدم را دوست داشتم؛ دختر زمستون بودن را دوست داشتم و ... در کنار تو بودن را...! از کار که برگشتم به این فکر میکردم که آیا روز تولدم را یادت هست؟! وقتی در خونه را باز کردم، سردی خانه بهم یادآوری کر ...

شکر-خدا

شکر خدا

تا حالا شده بشینی و به چیزهایی که نداری فکر کنی . واقعاً به میزانی که به نداشته هایمان اهمیت میدهیم به داشته هایمان بها میدهیم ؟ میدونید از کجا این فکر توی ذهنم ریشه گرفت و تصمیم گرفتم روی کاغذ بیارم . چند وقت پیش یه جمله به چشمم خورد ،اون جمله این بود :(غ ...

ای-خالق-هر-قصه-ی-من-این-من-و-این-تو

ای خالق هر قصه ی من این من و این تو

شاید باید هر گاه که خندیدی پناه بری بر گریه پس از آن شاید بها ی هر چیز هر چند کم بها به تندی باید پرداخت شود نکند زندگی خوشی بدهکارمان گردد. اه اه از تمام ثانیه ها که روحت را به فنا می دهند اه اه اه ازروزگار قحطی، قحطی همه چیز انسان کامل که هیچ انسان نص ...

زندگی-خودش-میدونه

زندگی خودش میدونه

تا حالا شده توی زندگی بشینی و به چیزهای که نداری فکر کنی خدائیش اون قدر که به نداشته ها اهمیت میدیم به داشته ها بها میدیم ؟میدونید ازکجا این فکر توی وجودم ریشه گرفت و شد این نوشته و روی کاغذ اومد؟مدتی پیش یه جمله خوندم که نوشته بود (غصه میخوردم که چرا کفش ...