خدای که در همین نزدیکی هاست

خدای که در همین نزدیکی هاست

هر چی هست فراتر از یک حس . فراتر از روز مرگی ، روز مردگی. حداقل یه تغییر جالبه. نیمه شب جمعه تویی و خواب و مهتاب! و باز حکایت

چشم های خیره شده به یه گنبد فیروزه ای . یه حس خاص که نمیدونی گرمته یا سردته. توی دلت سکوت و توی وجودت آتش و هوا هم سرد سرد.

 روح بیدار و غرق در لذت ، جسم نالان و خوابان غرق در حیرت. که چرا باید این ساعت شب اینطور از خواب بلند بشه و گیج گیج راه بره. مهدی جان مولا این منم که یه بار دیگه خواستی و اومدم. راحت بگم که گیجم و غرق در هیاهویی بس عجیب. دارم در سکوت هیاهویی را تجربه میکنم که قابل وصف نیست. خدا کیه، چرا ما رو آفرید؟ چرا این قدر لطف به ما داره؟ چرا رفتن و رسیدن ما به درگاهش اینقدر براش مهمه؟ چرا این طور عاشقانه دوست داره بنده هاش اون رو بپرستند؟ اون که هیچ نیازی نداره پس چه رمزی بین آدم و خداست؟ چرا این همه دقت و ظرافت برای موجودیت آدمی که آخر هم نمیتونه کلمه ای از صفات خدا رو درک کنه به کار رفته؟ مولا! چرا دنیا این قدر جاذبه داره، اگه که استراحت گاهی بیش نیست. چرا روح به جسم این قدر تعلق داره، اگه که اون مال عالم لاهوته و این مال عالم ناسوته ؟به من از رمز و چگونگی این تضاد های ظاهری بگو. زندگی ما هر لحضه اش شده مصداق (چون بید بر سر ایمان خویش میلرزم ) دریاب آقا دریاب شاید وقتی دیگر ، شاید وقتی دیگر وقتی که دوباره دین انتخاب کردم مسلمان شدم .شاید آن وقت تازه مسلمان شدم شاید وقتی دیگر درست در لحظه های دل تنگی تو را دیدم که کنارم نشسته ای و مراقب من هستی.شاید وقتی دیگر درست در لحظه طلوع خورشید خدا را دیدم . شاید ....


میدونی انگار بعضی از تعاریف توی زندگی قرار نیست هیچ گاه برای من معنا بشه مثل واژه دوست . شاید حق با مادرم باشه که میگه تو نمیتونی آدم رو برای خودت نگه داری و یا شاید حق با من باشه که یا طبق اصول خودم رفتار میکنم یا قید آدم ها رو میزنم و تنهایی رو ترجیح میدم. و باور کن این تنهایی به ظاهر خیلی زیبا تر از تنهایی در کنار دیگران که خیلی درد آوره. شاید من اشتباه میکنم اما دوست ندارم که تنها کسی در کنارم باشه ، دلم میخواد برام باشه . یعنی این خواسته ی زیادیه؟ به خدا حالم از خودم به هم میخوره وقتی مجبور باشم به خاطر حفظ یه رابطه خودم رو سانسور کنم . بابا گذشت یه چیز دیگه است  خستم از بس به خودم گفتم یاد بگیر بگذری . شاید باید یادم بره که من اعتقاد دارم آدم توی دوستی بعضی وقت ها مجبوره به خاطر دوستش صبر کنه ، تاوان بده اما همین هاست که به دوستی معنا میده عمق میده ارزش میده نشون میده که اهمیت داره حتی یک لحظه با هم بودنش این چند سال دانشجویی هم مثل همه ی سال های زندگی به سرعت میگذره و تنها یاد ها و آدم ها هستند که در ذهن باقی میمونند. جدا از مباحث درسی ،این جا مکانی که ما باید خیلی مفاهیم دیگه رو یاد بگیریم چیز هایی که اگه یه روز نتونستیم از مدرک و رشته ای که توش درس خوندیم استفاده کنیم با نگاه کردن به دوران دانشجویی با همه ی سختی هاش بخندیم و بگیم ارزش داشت . ارزش داشت ....

گل فروشی اینترنتی اصفهان برای سفارش در تهران

مطالب پیشنهادی

زندگی-خودش-میدونه

زندگی خودش میدونه

تا حالا شده توی زندگی بشینی و به چیزهای که نداری فکر کنی خدائیش اون قدر که به نداشته ها اهمیت میدیم به داشته ها بها میدیم ؟میدونید ازکجا این فکر توی وجودم ریشه گرفت و شد این نوشته و روی کاغذ اومد؟مدتی پیش یه جمله خوندم که نوشته بود (غصه میخوردم که چرا کفش ...

نفس-در-گلو-مانده

نفس در گلو مانده

ثانیه ها هزار بار کش می آمد...به طرز دیوانه کننده ای زمان نمی گذشت... توی ماشین با هم نشسته بودیم و به سمت مطب دکتر من می رفتیم و تو هر چه تلاش میکردی من توانایی آروم شدن نداشتم. خاطرات از جلو چشمانم کنار نمیرفت. وقتی سال گذشته دوتایی برای دادن همین غربا ...

شکر-خدا

شکر خدا

تا حالا شده بشینی و به چیزهایی که نداری فکر کنی . واقعاً به میزانی که به نداشته هایمان اهمیت میدهیم به داشته هایمان بها میدهیم ؟ میدونید از کجا این فکر توی ذهنم ریشه گرفت و تصمیم گرفتم روی کاغذ بیارم . چند وقت پیش یه جمله به چشمم خورد ،اون جمله این بود :(غ ...

خدای-که-در-همین-نزدیکی-هاست

خدای که در همین نزدیکی هاست

هر چی هست فراتر از یک حس . فراتر از روز مرگی ، روز مردگی. حداقل یه تغییر جالبه. نیمه شب جمعه تویی و خواب و مهتاب! و باز حکایت چشم های خیره شده به یه گنبد فیروزه ای . یه حس خاص که نمیدونی گرمته یا سردته. توی دلت سکوت و توی وجودت آتش و هوا هم سرد سرد. ...

ای-خالق-هر-قصه-ی-من-این-من-و-این-تو

ای خالق هر قصه ی من این من و این تو

شاید باید هر گاه که خندیدی پناه بری بر گریه پس از آن شاید بها ی هر چیز هر چند کم بها به تندی باید پرداخت شود نکند زندگی خوشی بدهکارمان گردد. اه اه از تمام ثانیه ها که روحت را به فنا می دهند اه اه اه ازروزگار قحطی، قحطی همه چیز انسان کامل که هیچ انسان نص ...

گل-نرگس

گل نرگس

بازم یک روز سرد زمستونی بود! مثل تمام سالهای زندگیم... روز تولدم را دوست داشتم؛ دختر زمستون بودن را دوست داشتم و ... در کنار تو بودن را...! از کار که برگشتم به این فکر میکردم که آیا روز تولدم را یادت هست؟! وقتی در خونه را باز کردم، سردی خانه بهم یادآوری کر ...