در این تلاش مایکروسافت در بلاگ نویسی و با روحیه روز ولنتاین ، مایکل همه چیز را با گلهایی که انتظار داشت یاد بگیرم ، به سطح بالاتری رساند.
نگاهی به گلهایی که مایکل قبل از من گذاشته بود انداختم و فکر کردم انتظار زیادی دارد. شاید من در قبولی در اولین مسابقه او عملکرد خوبی ارائه داده باشم ، شاید او فقط این گلها را دوست داشته باشد ، در هر صورت ، این هفته یک آزمون خواهد بود - و ، فکر می کنم من برای چالش آماده بودم. تصمیم گرفتیم چند عکس برای پست خود بگیریم و به استودیویی که اینجا در موژان داریم برویم. بلافاصله فهمیدم که این یک دوره سقوط در ساخت یک دسته گل واقعی است. این چیزی است که من یاد گرفتم.
عکس
مایکل تمام ساقه های سه گل جلوی من را روی میز کوچک چوبی بهمراه چند قیچی ، چند گلدان و تعدادی ریسمان گذاشت. بهش خیره شدم. وی توضیح داد که ابتدا باید برگها را از ساقه بردارم. زمانی که من با یک ساقه دست و پنجه نرم کردم ، مایکل از 5-6 عبور کرده بود و یک تکه شسته و رفته برای دسته گل آماده کرده بود. او به پیشرفت من نگاه می کرد ، لبخند می زد و به من می خندید.
او دو ساقه را که من محکم گرفتم - خیلی محکم به من داد. او مستقیماً نگاهی به چسب مرگ من که روی گلها داشتم ، با من به شوخی گفت: "خوب ، آنها را خرد نکن." اولین گل برای من کمی شبیه نقاشی پیکاسو است - یا آن فیل یا یک فیل یا کاملاً چیز دیگری؟ لبخند. این ویژگی های عجیب و غریب و گرمسیری است که به ویژه در زمستان در شیکاگو برجسته است و پایان آن مومی است و تقریبا جعلی به نظر می رسد
وی گفت: اکنون ، ساقه ها را بردارید و آنها را به صورت دایره قرار دهید ، یک ساقه اضافه کنید و بچرخید. کمی گمشده به او خیره شدم ، اما چاره ای نبود جز اینکه این دسته گل را کنار هم بچینم. "گلها و ساقه های سنگین تر به سمت پایین ، گلهای کوچکتر از وسط و به سمت بالا. همه آنها نمی توانند در یک ارتفاع باشند. " سعی کردم دسته گل را به او تحویل دهم تا اجازه دهد آن را کامل کند ، اما موفقیتی نداشت.