گل-نرگس

گل نرگس

1399/10/15

بازم یک روز سرد زمستونی بود! مثل تمام سالهای زندگیم... روز تولدم را دوست داشتم؛ دختر زمستون بودن را دوست داشتم و ... در کنار تو بودن را...! از کار که برگشتم به این فکر میکردم که آیا روز تولدم را یادت هست؟! وقتی در خونه را باز کردم، سردی خانه بهم یادآوری کر ...

نفس-در-گلو-مانده

نفس در گلو مانده

1399/10/23

ثانیه ها هزار بار کش می آمد...به طرز دیوانه کننده ای زمان نمی گذشت... توی ماشین با هم نشسته بودیم و به سمت مطب دکتر من می رفتیم و تو هر چه تلاش میکردی من توانایی آروم شدن نداشتم. خاطرات از جلو چشمانم کنار نمیرفت. وقتی سال گذشته دوتایی برای دادن همین غربا ...